شیر سلطان جنگل


روزی شیری در جنگل خواب بود.

سگی از آنجا عبور میکرد و تا دید که شیر خواب است او را با طناب به درختی بست.

شیر بعد از بیدار شدن از خواب دید که دست و پاش بسته س.

خری از اونجا رد میشد. شیر به خر گفت : ای خر اگر مرا از این بند برهانی نیمی از جنگل را به تو میدهم .
خر ابتدا تردید کرد و بعد طناب را از دور دستان شیر باز کرد.
وقتی شیر رها شد و خود را از خاک و گرد و غبار خوب تکانید ،
رو به خر کرد و گفت:
من به تو نیمی از جنگل را نمیدهم
خر با تعجب گفت:
ولی تو قول دادی!!!
شیر گفت :من به تو تمام جنگل را میدهم .
زیرا در جنگلی که سگان شیران را بند کشند و خران برهانند دیگر ارزش زندگی کردن ندارد..


کادوناز | جدیدترین و بروز ترین مطالب در زمینه های خبر و بازیگران و فرهنگ و هنر و مقالات پزشکی و سبک زندگی و سرگرمی و بهداشت و تکنولوژی و دنیای مد و آشپزی.