عناصر اصلی داستان:
کنش صعودی
کنش صعودی، عنصر روایی یک اثر داستانیست که از پس مقدمهچینی میآید و به نقطه اوج داستان میانجامد. کنش صعودی معمولاً به منظور ایجاد تعلیق تا رسیدن به نقطه اوجبهکارمیرودونبایدآنرابامیانهداستاناشتباهکرد. هرآنچهبعدازنقطهٔاوجمیآیدراکنش فرودی مینامند.
در یک اثر داستانی، نقطه اوججاییاستکهقهرمانباجدیترنچالشخودمواجهمیشود. چالشیکهاجتنابناپذیراستوبیمآنمیرودکهبهشکستقهرمانبینجامد. نقطهاوجبرایمخاطبغافلگیرکنندهاستواوراوامیداردداستانرابااشتیاقتاپایاندنبال کند. نقطهاوجاغلبازسهبخشتشکلشدهاست. شخصیتدچارتغییرمیشود،چیزیدرموردخودشیایکشخصیتدیگرکشفمیکندومضمونداستانآشکارمیشود.
کنش نزولی
کنش نزولی معمولاً در تراژدیها و داستانهای کوتاه دیده میشود. کنش نزولی پس از اوج میآید و تأثیرات آن را نمایش میدهد و در نهایت به پایانبندی یا عاقبت داستان (که گاه فاجعهبار است) میانجامد. داستان پایان مییابد و مخاطب اتفاقی که در اوج داستان رخ داده و پیامدهای آن را درک میکند.
نتیجه
پس از اوج، کشمکش داستان به نتیجه نهایی خود میرسد. ممکن است یک تعلیق نهایی وجود داشته باشد که مخاطب را درباره پایان داستان در تردید بگذارد.
کشمکش
کشمکش عنصری ضروری در ادبیات داستانیست و به معنای چالشی است که قهرمان با آن روبهرو میشود و در تمام گونههای ادبیات کاربرد دارد. انواع کشمکش را بر اساس ویژگیهای قهرمان و ضدقهرمان معمولاً به این شکل طبقهبندی میکنند:
انواع کشمکش
اغلب کشمکش را به پنج گونه اصلی تقسیم میکنند. در دوران مدرن فرد علیه ماشین یا فرد علیه تکنولوژی هم به این طبقهبندی افزوده شده است.
1. فرد علیه خود
2. فرد علیه فرد
3. فرد علیه جامعه
4. فرد علیه طبیعت
5. فرد علیه فراطبیعت
6. فرد علیه ماشین/تکنولوژی
شخصیت
شخصیتپردازی را یکی از عناصر بنیادین داستان میدانند. شخصیت در داستان مشارکت میکند، معمولاً یک انسان است و هویت و ویژگیهای گوناگونی دارد که از بطن داستان برآمده است. گونههای مختلف شخصیتهای داستانی از این قرارند:
· شخصیت راوی: شخصیتی است که مخاطب داستان را از زاویه دید او تجربه میکند، با او همدردی میکند و از او طرفداری میکند، از این رو شخصیت اصلی داستان است.
· قهرمان:شخصیتی است که کنش داستان را پیش میبرد و انتظار میرود به هدف غایی داستان نائل شود. در شیوه داستان گویی غربی، قهرمان عموماً شخصیت اصلی داستان است.
· ضدقهرمان: شخصیتی است که در برابر قهرمان قد علم میکند.
· شخصیت ایستا:شخصیتی است که در روند داستان دچار تغییر محسوسی نمیشود.
· شخصیت پویا: شخصیتی است که در روند داستان دستخوش تغییرات شخصیتی میشود.
· شخصیت متضاد: شخصیتی است که از نظر خصوصیات درست در نقطهٔ مقابل قهرمان قرار دارد و شخصیت و ویژگیهای قهرمان را آشکار میکند.
· شخصیت مکمل: شخصیتی که در داستان نقشی ایفا میکند اما نقش او چندان عمده نیست.
· شخصیت فرعی: شخصیتی است که نقش کوچکی در داستان دارد.
شیوههای پرداخت شخصیت
· ویژگیهای ظاهری: ظاهر بیرونی شخصیت توصیف میشود تا خواننده بتواند او را بشناسد.
· گفتگوها: شخصیت چه میگوید و چطور میگوید.
· کنشها: کارهایی که شخصیت انجام میدهد و چگونگی انجام آنها
· واکنش دیگران: شخصیتهای دیگر او را چطور میبینند و با او چه رفتاری دارند.
گونههای پیرنگ:
ترتیب زمانی
تمام رویدادها به ترتیبی رخ میدهند که در متن آمدهاست. ممکن است اشارههایی به گذشته یا آینده وجود داشته باشد، اما بازگشت به گذشته یا آینده در کار نیست.
بازگشت به گذشته
بازگشت به گذشته یا فلاشبک یعنی به میان آوردن صحنهای که روایت را از زمان فعلی داستان به زمانی در گذشته برمیگرداند. از فلاشبک اغلب به منظور بازنمایی رویدادهایی استفاده میشود که از نظر زمانی مقدم بر خط توالی اتفاقات داستان رخ دادهاند و یا اطلاعاتی ضروری در مورد پیشداستان (آنچه قبل از شروع داستان رخ داده) به دست میدهند. فلاشبکهای مبتنی بر شخصیت، رویدادهای مهمی را از گذشته شخصیت بازگو میکنند که در رشد و گستردگی شخصیت نقش داشتهاست.
درست در نقطه مقابل، بازگشت به آینده یا فلاشفوروارد، رویدادهایی را آشکار میکند که در آینده به وقوع خواهد پیوست. این تکنیک به منظور ایجاد تعلیق در داستان و یا پرداخت شخصیت به کار برده میشود.
پرداخت صحنه
پرداخت صحنه، به معنای توصیف زمان و مکان داستان، را اغلب یکی از عناصر بنیادی ادبیات داستانی میدانند. در برخی موارد صحنه خود به یکی از شخصیتهای داستان بدل میشود و ممکن است لحن ویژهای به داستان بدهد.
درونمایه (تم)
درونمایه یا تم عصاره مفهومی داستان است و اغلب آن را یکی از عناصر بنیادی ادبیات داستانی میدانند. مفهوم یا ایده محوری داستان که عنصر وحدتبخش داستان هم است. اگر بپرسند «ازاین داستان چه چیزی یادگرفتید؟» پاسخ همان درونمایه یا تم خواهد بود.
سبک
سبک چیزی نیست که نوشته شده بلکه چگونه نوشتن آن است. سبک در ادبیات داستانی به قراردادهای زبانی اشاره دارد که در ساختمان اثر به کار میروند. داستاننویس ممکن است بیان، ساختار جمله، جمله بندی، گقتوگو نویسی، یا سایر جنبههای زبانی را دستکاری کند تا سبک یا حال و هوای به خصوصی را خلق کند.