رمان عاشقانه جانی انجل-قسمت بیست و سوم

  • نویسنده :
  • بازدید : 98 مشاهده
  • دسته بندی :

 

ان ها چند دقیقه ای همان جا نشستند و با هم حرف زدند و بعد جانی به همراه مادرش به اتاق او رفت. ان جا ان قدر گرم بود که جانی کاپشنش را در اورد و ان را روی یک صندلی انداخت و ان ها دوباره به حرف زدن مشغول شدند . کمی بعد ، شارلوت به داخل اتاق سرک کشید و با حالتی عجیب به مادرش نگاه کرد. دوباره صدای حرف زدن مادرش را شنیده بود و کم کم داشت برایش نگران می شد . می خواست از مادرش یک بلوز برای جلسه فردا قرض بگیرد . وقتی که او این کار را کرد و به اتاق خودش برگشت، جانی با لحنی سرزنش امیز به مادرش گفت:
 

" نباید بگذاری لباس های تو را بپوشد مامان. او فقط می خواهد خودش را به پسرهای کلاسشان و سال بالاتری نشان بدهد. بگذار فقط لبس های خودش را بپوشد."
 

"او فقط یک مادر دارد و من فقط یک دختر جانی. هیچ عیبی ندارد که گهگهای چیزی از من قرض بگیرد . البته تا وقتی که ان ها را پس می دهد."
 

جانی یک ابرویش را بالا برد و زیرکانه پرسید:
 

" و او این کار را می کند؟!"
 

الیس خندید و مثل بچه ها به او نگاه کرد.
 

"نه همیشه."
 

"مواظب باش که کاپشن مرا قرض نگیرد. نمی خواهم گم اش کند."
 

قبلا توافق کرده بودند که ان کاپشن سرانجام مال بابی بشود.
 

کمی بعد جانی به اتاق خودش برگشت تا دوباره نگاهی به اطراف بیندازد.
 

الیس داشت لباس خوابش را می پوشید که جیم وارد اتاق شد... و حیرت زده همان جا ایستاد و اخم هایش را در هم کشید . کاپشن ورزشی جانی را روی صندلی دیده بود .
 

" این ، این جا چه کار می کند؟"
 

"من... من داشتم نگاهش می کردم."
 

رویش را به سوی دیگری چرخاند تا جیم نتواند چهره اش را ببیند. جیم همیشه متوجه دروغ گفتن او می شد ، که البته او خیلی به ندرت این کار را می کرد.
 

جیم با لحنی محکم گفت:
 

"نباید به اتاق او می رفتی . این کار فقط ناراحت ترت می کند."
 

الیس به نرمی جواب داد:
 

"گهگاهی وقتی ان جا را می نشینم و وسایلش را دور و برم می بینم و او را به خاطر می اورم، احساس خوبی پیدا می کنم."
 

جیم سرش را به نشانه مخالفت تکان داد و وارد رختکن شد تا لباسش را دراورد و پیژامه اش را بپوشد. او مرد متوسط القامه ای بود و الیس همیشه این را دوست داشت. در روزهای گذشته ، قبل از این که این قدر مشروب بخورد، خیلی چیزهایش را دوست داشت... و طی دو روز گذشته، به لایلی ، ان خاطرات بیشتر و بیشتر به یادش می امدند. گویی دیگر او را نمی شناخت اما یادش می امد که در گذشته چه طوری بود.
 

وقتی که جانی از رختکن بیرون امد به او یاداوری کرد که فردا صبح ، ان کاپشن را در گنجه جانی بگذارد و اضافه کرد:
 

"نگذار بچه ها با ان بازی کنند. ممکن است گم اش کنند. جانی خیلی ان را دوست داشت."
 

"می دانم . به او قول دادم که ان را به بابی بدهم."
 

متوجه نشد که چطور ان کلمات را بر زبان اورد. جیم با گیجی پرسید:
 

"کی این قول را به او دادی؟"
 

"مدت ها قبل. وقتی که اولین بار ان را به او دادند."
 

جیم سرش را تکان داد.
 

"اوه..."
 

از توضبح الیس خرسند شده بود. دوست نداشت ان لباس را ان جا ببیند. این فقط باعث می شد که بیشتر یادشان بیاید چه چیزی را از دست داده اند و دیگر هرگز نمی توانند دوباره ان را داشته باشند. اگر می توانست، همان موقع می رفت و ان کاپشن را در اتاق جانی می گذاشت. اما نمی توانست خودش را راضی کند که به ان اتاق برود. جیم در کنار الیس روی تختشان دراز کشید و چراغ را خاموش کرد. خانه در سکوت کامل بود. الیس نمی توانست حدس بزند که حالا جانی کجاست. ایا دوباره ناپدید شده بود و به همان جایی رفته بود که این روزها در فاصله وقت هایی که با او بود می رفت؛ یا هنوز در اتاقش بود و با خرت و پرت هایش ور می رفت. او همان طور که در کنار جیم دراز کشیده بود با فکر کردن به پسرشان تبسم کرد... و بعد، با حرکتی که جیم کرد، سورپریز شد. جیم یک بازویش را دور او انداخت . دیگر خیلی خیلی به ندرت پیش می امد که نیبت به الیس احساسی از خودش نشان بدهد. اغلب اوقات به قدری مست بود که حتی نمی توانست به چیزی فکر کند. هر چند که هنوز احساساتش نمرده بودند؛ اما فرصت بروز ان ها بسیار به ندرت پیش می امد. غالبا او همان پایین توی صندلی اش خوابش می برد و این چیزی بود که الیس دیگر ان را پذیرفته بود . از زندگی عشقی ان ها ، عملا چیزی باقی نمانده بود.
 

جیم با همان لحنی که ساعتی قبل، روی مبل با او حرف زده بود، گفت:
 

"دیگر هیچ وقت مریض نشو، الیس."
 

... لحنی پر از نگرانی ، احساس و عشق.
 

"قول می دهم که نشوم."
 

جیم سرش را تکان داد و بعد رویش را ان طرف کرد وبه خواب رفت. 
 

الیس او را که به نرمی خروپف کی کرد، نگاه کرد... یعنی دوباره یک روز زندگی شان مثل سابق می شد؟!... فعلا که این طور به نظر نمی رسید.
 


کادوناز | جدیدترین و بروز ترین مطالب در زمینه های خبر و بازیگران و فرهنگ و هنر و مقالات پزشکی و سبک زندگی و سرگرمی و بهداشت و تکنولوژی و دنیای مد و آشپزی.