عدالت ولطف خدا

  • نویسنده :
  • بازدید : 122 مشاهده
  • دسته بندی :

زنی به حضور حضرت داوود (ع) آمد وگفت :ای پیامبر خدا پروردگار تو ظالم است یا عادل؟ داوود (ع) فرمود :خداوند عادلی است که هرگز ظلم نمی کند. سپس فرمود :مگر چه حادثه ای برای تو رخ داده است که این سوال را می کنی؟ زن گفت :من بیوه زن هستم وسه دختر دارم، با دستم ریسندگی می کنم، دیروز شال بافته خود را در میان پارچه‌ای گذاشته بودم وبه طرف بازار می بردم تا بفروشم وبا پول آن غذای کودکانم را تهیه سازم، ناگهان پرنده ای آمد وان پارچه را از دستم ربود وبرد. تهیدست ومحزون ماندم وچیزی ندارم که معاش کودکانم را تامین نمایم هنوز سخن زن تمام نشده بود که... 

در خانه داوود را زدند، حضرت اجازه وارد شدن به خانه را داد، ناگهان ده نفرتاجر به حضور داوود (ع) امدند وهر کدام صد دینار (جمعا هزار دینار) 

نزد آن حضرت گذاردند وعرض کردند :این پول ها را به مستحقش بدهید، حضرت داوود ع) از آن ها پرسید :علت این که شما دسته جمعی این مبلغ را به این جا آورده اید چیست؟ عرض کردند :ما سوار کشتی بودیم، طوفان بر خاست، کشتی آسیب دید ونزدیک بود غرق گردد وهمه ما به هلاکت برسیم، ناگهان پرنده ای دیدیم، پارچه سرخ بسته ای به سوی ما انداخت، آن را گشودیم در آن شال بافته دیدیم به وسیله آن مورد آسیب دیده کشتی را محکم بستیم وکشتی بی خطر گردید وسپس طوفان آرام شد وبه ساحل رسیدیم و ما هنگام خطر نذر کردیم که اگر نجات یابیم هر کدام صد دینار، بپردازیم واکنون این مبلغ را که هزار دینار از ده نفر ماست به حضورت آورده‌ایم تا هر که را بخواهی، به او صدقه بدهی، حضرت داوود به زن متوجه شد وبه او فرمود :پروردگار تو در دریا برای تو هدیه می فرستد، ولی تو او را ظالم می خوانی؟ سپس هزار دینار را به آن زن داد وفرمود :این پول را در تامین معاش کودکانت مصرف کن، خداوند به حال وروزگار تو آگاه تر از دیگران است. 


کادوناز | جدیدترین و بروز ترین مطالب در زمینه های خبر و بازیگران و فرهنگ و هنر و مقالات پزشکی و سبک زندگی و سرگرمی و بهداشت و تکنولوژی و دنیای مد و آشپزی.